چند لحظه بعد که به خودش آمد فهمید که دارد می دود.
چشمهایش را بست وارتفاع را در آغوش گرفت ...
همه نفسهایشان را در سینه حبس کرده بودند.
-پرید؟
-صدای بال زدن نمی آید !
اولین و آخرین پرواز لذتی فراموش نشدنی داشت!ه
|
0
comments
|
edit
|
2
comments
|
edit
Posted In
سفارشات
|
0
comments
|
edit
Posted In
سفارشات
|
2
comments
|
edit
|
3
comments
|
edit
|
1 comments
|
edit
|
2
comments
|
edit
|
3
comments
|
edit