9/09/2009 09:50:00 AM
حسی شبیه نداشتن همه باورهای لازم. حسی شبیه نبودن در جاهایی که باید باشی. حسی شبیه بیگانگی ، مدام به دیوارهای لرزان ذهنم چنگ می زند.
هیچ قاصدکی تا این بالا ، تا این ارتفاع دلهره آور،اوج نمی گیرد.
اینجا هیچکس دلخوش نیست.
پنجره ای هم نیست.
و من محتاج هوای تازه ام
...هوای تازه
هیچ قاصدکی تا این بالا ، تا این ارتفاع دلهره آور،اوج نمی گیرد.
اینجا هیچکس دلخوش نیست.
پنجره ای هم نیست.
و من محتاج هوای تازه ام
...هوای تازه
September 9, 2009 at 11:37 AM �
اووووممممممم!!
خب آدم واسه اینکه یه کامنت بذاره باید بلاخره دو کلمه از پست رو فهمیده باشه دیگه، نه؟! :-s
ولی گذشته از شوخی، شاید نه کاملا، ولی تا حد زیادی قابل درک بود این حسه!
:)
بلاگ زشت و بدترکیب و غرب زده ی نو هم مبارک!!
:)))
October 4, 2009 at 12:00 AM �
lk t;v ld ;vnl h,k fhgh i,hd jhci fdajvi.
یا به عبارتی من فکر می کردم هوای تازه اون بالا بیشتره!
October 4, 2009 at 10:35 PM �
طبق قوانین فیزیکی هر چه بیشتر اوج بگیری فشار هوا کمتر میشه :دی چه تازه و چه کهنه :دی