12/03/2009 03:10:00 PM

جاریست ،
جویباری از سنگینترین واژه های دنیا،
که هر روز بر شانه های چشمانم سنگینی می کنند؛

نه می شود ماند ، نه می شود رفت ، نه می شود خواند.

کجایند قایقهای نجات ،
که مرا تا ساحل فراموشی های دور ببرند؟
بدون تو ،
از این جزیره باید رفت ،
حتی سوار بر کلکی پوسیده ،
حتی به قیمت غرق شدن ...

و چقدر این امواج کوبنده سهمگینند !
پشت دریاها شهری نیست ،
ساحلی نیست ؛

مرهم این درد را فقط موجهای زمان دارند..
زمان بی رحم ، زمان شوم ، زمان کشنده !
می دانم..

و چه چیزی برای من ،
مهیبتر از نبود لحظه های توست ؟
تا وقتی که در آسمان جزیره ام می تابی ،
چه باک است از این جزیره ؟
چه باک از این تنهایی ؟ از شب؟

اما
.
.
.

اگر این فقط برایت غم است ،
حتی یک لحظه هم ،
منتظر قایقی پوسیده نخواهم ماند ،
ترس از دریا را در اعماق ذهنم دفن می کنم ،
یک آن ،
خود را به دریا خواهم زد !



غرق خواهم شد ... !
می دانم ؛


توغمگین نباش ،
دیگر ترسی نیست ! ا



0 Responses to "اگه این فقط غمه .."

Post a Comment