اینکه آدم بخواد به این فکر کنه که هدفش از زندگی چیه یه مسئله است ، اینکه استادت بهت بگه یه هفته وقت داری تا اهدافت رو برای 1 ،3 و 10 سال آینده ی زندگیت بنویسی و بیاری یه مسئله ی دیگه.
در حالت اول معمولا یه کم فکر می کنی ، تصاویر مبهمی از آینده ات می سازی ، یا سعی می کنی بسازی، بعد یه کم تخیل قاطیش می کنی ، بعد با خودت می گی بابا حالا کوووو تا مثلا 3 سال دیگه ، بعد یه کم به نگرانی پنهانی که برات ایجاد شده می خندی ، بعد شاید فکر کنی اصلا این زندگی کوتاه چی هست که بخوای واسه 10 سال دیگت هدف داشته باشی ، بعدم می گی بی خیال و ...
ولی در مورد دومی ، همچین که مداد دستت بگیری و مجبور بشی بنویسی، می فهمی اینکاری که استادت ازت خواسته ، سختترین تکلیف دنیاست.
-----------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن : دارم به این فکر می کنم که واقعا هدف یعنی چی؟ چند درصد آدما واقعا هدف دارن؟ میشه آرزوهامون رو به جای اهدافمون در نظر بگیریم ؟
هدف رو نمی دونم ، اما من لبریز از آرزوهای ریز و درشتم ! ... لبریز

0 Responses to "اصول مدیریت : اصل اول : شکنجه ی دانشجو :دی"

Post a Comment