10/10/2009 10:21:00 PM
دمن اعتراض دارم ؛
به برگهای نیمه سبزِ دیر ریز ،
به سرمای گم شده و سر به هوا ،
به غرور خورشید و نگاههای تندش ،
به ابرهایی که مهمان جای دیگری هستند ،
به تابستانی که نقاب پاییز زده ،
از طرف لباسهای گرم کمد نشین ،
از طرف فنجانهای پر از قهوه ،
از طرف خاطرات زیر باران ،
از طرف شعرهای شکفته در پاییز ،
از طرف دلتنگی های چترم ،
از طرف بوی خاک خیس ،
از طرف تو ،
از طرف خودم ،
من به تاخیر پاییز اعتراض دارم ....
به برگهای نیمه سبزِ دیر ریز ،
به سرمای گم شده و سر به هوا ،
به غرور خورشید و نگاههای تندش ،
به ابرهایی که مهمان جای دیگری هستند ،
به تابستانی که نقاب پاییز زده ،
از طرف لباسهای گرم کمد نشین ،
از طرف فنجانهای پر از قهوه ،
از طرف خاطرات زیر باران ،
از طرف شعرهای شکفته در پاییز ،
از طرف دلتنگی های چترم ،
از طرف بوی خاک خیس ،
از طرف تو ،
از طرف خودم ،
من به تاخیر پاییز اعتراض دارم ....
October 11, 2009 at 2:18 PM �
به غرور خورشید و نگاههای تندش
از طرف دلتنگی های چترم
...
از اين دو تا جمله از همه بيشتر خوشم اومد :)
قشنگ بود.
سرد، آرام، دلتنگ و البته « سبز »ا ;)
October 11, 2009 at 6:53 PM �
مرسی :)
دارم پستای وبلاگت رو به صورت رندم می خونم.
چقدر راحت می نویسی و چقدر عجیب که اکثر نوشته هات حرفای نگفته ی منه ... حسهایی که می نویسم و پاره می کنم ، یا اصلا نمی نویسم...
به قول خودت ، من اکثرن موقعهایی که باید پیچیده حرف بزنم تا سبک شم ، پیچیده سکوت می کنم ...
October 11, 2009 at 9:36 PM �
حس می کنم من و تو خییییلی حس های مشترک داریم.
این و از خوندن پست هات فهمیدم برای همین دوست داشتم تو هم بخونی بلاگ من و :)
مرسی که بهم سرزدی.
October 12, 2009 at 5:32 PM �
منم همین حس رو دارم :) مرسی که لینک کردی وبلاگتو :دی