11/15/2009 05:59:00 PM

آدم یه لحظه توی فکرش ... قشنگ لمس می کنه که زندگی چقدر کوتاهه و چقدر بی ارزش! اونقدر کوتاه که :
فرقی نمی کنه بشینی واسه امتحان بخونی یا بی خیال نمره شی و بری کوه ، دشت ، کویر...
فرقی نمی کنه کاری کنی که دیگران ازت انتظار دارن یا اینکه یه دیوونه ای بشی که دومی نداره...
فرقی نمی کنه بشینی این پست رو بنویسی یا درس زبانهای برنامه نویسی بخونی ...
در نهایت فرقی نمی کنه یه آدم سربه زیر محتاط نمونه بمیری یا یه آدمی که اونطوری که می خواسته زندگی کرده!


مهم اینه که همیشه با خودت بتونی کنار بیای و آرامش داشته باشی!

می دونی که فرقی نمی کنه ... می دونی آخرش چیه... می دونی که همه هم اینو عمیقن درک می کنن...
ولی بازم به فاصله یه ثانیه از این فهم لحظه ای که داشتی ، زندانی میلیونها فکر و هنجار و ... می شی.
چرا اونطوری که می خوای نیستی؟
می دونی اونطوری که می خوای نیستی .... هیچکس نیست!...
زندگی اینطوری شده و همه زندانی افکار و ارزشهای موهومی شدیم که در واقع"هیچ"اند... هیچ ...



3 Responses to "بازی بی قانون"

  1. CyanC Says:

    سخت تر هم میشه وقتی "بدونی" می خوای چی باشی و بدونی که به خاطر همین چیزهای بی ارزش نیستی.

    خوش به حال اون هایی که کلا نمی دونند. کلا به این چیزها فکر نمی کنند! به روز زندگی می کنند... سرخوشند. واقعا هم ذهنشون از ما آزادتره و هم بیشتر از زندگی لذت می برند. حیف که نمی تونیم اونجوری زندگی کنیم ;)

  2. Mehrsa Says:

    دقیقن :|...

    چرا بعضیا براشون مهمه و بعضیا عین خیالشونم نیست؟ این تفاوت از کجا شروع میشه؟ ذاتی که نیست..

  3. CyanC Says:

    نمی دونم واقعا... شاید واقعا ذاتی باشه،ژنتیکی ;)

Post a Comment